از نظر علماي تربيتي قديم بخشي از اخلاقيات و فضايل را بايد به صورت ملكات در انسان ايجاد كرد و از نظر اين افراد، آدم تربيت شده كسي است كه آنچه فضيلت ناميده ميشود در او به صورت خوي و عادت پايدار درآمده باشد. انسان آن هنگام داراي اخلاق فاضله است كه در عالم خواب هم ضد آن فعل اخلاقي از او صادر نشود، تا حدي كه گفتهاند: تربيت چيزي جز فن تشكيل عادت نيست. همين تعبير و تعريف را به شكلي ديگر و با زباني تازهتر و ابزاري نوتر ميتوان در نظريههاي جديد روانشناختي به ويژه در مكتب رفتارگرايي و شرطيسازي كلاسيك و كنشگر به خوبي مشاهده كرد.
عاداتي كه با فكر و تأمل ملازم باشد شخص را به تازهجويي و ابتكار سوق ميدهد ولي عادات انفعالي كه به منظور ما همين مفهوم است جريان رشد و ابتكار را قطع ميكند.